سریال The Handmaid's Tale: خلاصه بر اساس فصل، تحلیل و بازیگران

Melvin Henry 03-06-2023
Melvin Henry

داستان دست خدمتکار ( داستان کنیز ) یک سریال آمریکایی است که در سال 2017 منتشر شد و بر اساس کتابی همنام که توسط نویسنده مارگارت اتوود در سال 1985 منتشر شد.

همچنین ببینید: 23 شعر برای عاشق کردن یک شخص خاص

اگر از یک لحظه به بعد یک نظام دموکراتیک توسط یک نظام سرکوبگر، دیکتاتوری و فرامذهبی سرنگون شود، چه اتفاقی می افتد؟ چه می‌شد اگر زنان نیز بر اساس توانایی‌هایشان به نقش‌هایی تقسیم می‌شدند یا نمی‌توانستند تصور کنند؟ خدمتکاران) که تحت یک سیستم برده داری قرار می گیرند.

داستان ندیمه خلاصه

پس از یک جنگ داخلی در ایالات متحده، یک سیستم توتالیتر و بنیادگرای جدید کاشته می شود. که به دستورات آیه کتاب مقدس تحت نام جمهوری گیلعاد عمل می کند.

بنابراین جامعه جدیدی شکل می گیرد که شهروندان را گروه بندی و بر اساس طبقه بندی تقسیم می کند.

به دلیل پایین بودن نرخ زاد و ولد، زنان بارور به عنوان خدمتکار در نظر گرفته شده و به خانه فرماندهان، مقامات عالی دولتی فرستاده می شوند. در آنجا آنها تا باردار شدن مورد تجاوز جنسی قرار می گیرند، زیرا ماموریت آنها پدر شدن بچه است.

در میان خدمتکاران، جون، قهرمان داستان، زنی معمولی است که هویتش سلب شده و تلاش می کند. برای زنده ماندن دراز طریق روشنایی

Silhouette of Offred.

در گیلعاد زنان مانند پرندگان در قفس سرکوب می شوند. بسیار جالب است که به لطف استفاده خوب از نور چگونه آن حس به بیننده منتقل می شود.

به طور کلی وقتی خدمتکاران داخل خانه فرماندهان هستند از نورهای تند استفاده می شود که در آن سایه غالب است. تقریباً همیشه نقطه‌ای از نور طبیعی که از پنجره می‌افتد.

به لطف تکنیک در جهت عکاسی، می‌توان ظلمی که بر زنان در گیلاد متحمل شده‌اند به بیننده منتقل کرد.

8>محیطی رتروگراد در آینده نزدیک

رنگ آبی همسران و قرمز خدمتکاران بر خلاف پس زمینه سفید.

اگرچه سریال در آینده ای نزدیک، اغلب، زیبایی شناسی آن ما را به گذشته برمی گرداند. چگونه این امر محقق می شود؟ مقصود چیست؟

از یک طرف، پالت رنگی این سری در مقایسه با رنگ قرمز، نماینده ترین سری، و آبی، سرشار از رنگ های خنثی است.

قرمز. نشان دهنده خدمتکاران است و معمولاً به رنگ لباس آنها ظاهر می شود. برخلاف رنگ آبی هشیارتر که در کت و شلوارهای همسران ظاهر می شود.

از سوی دیگر، به این طرح رنگ باید تزئینات و مبلمانی را که اطراف آن را احاطه کرده اند اضافه کنیم.شخصیت‌هایی که به نظر می‌رسد از ابتدای قرن گذشته الهام گرفته شده‌اند.

اگر این دو عنصر، رنگ و تزئینات را اضافه کنیم، نتیجه به فریم‌های متفاوتی تبدیل می‌شود که بیش از «آینده‌نگر» برای یک سریال دوره‌ای معمولی است.

اگر مرز بین گذشته و آینده نازکتر از آن چیزی باشد که ما تصور می کنیم چه می شود؟ رنگ و صحنه سازی سریال این ایده را به ما منتقل می کند.

موسیقی و معنای آن

موسیقی در این مجموعه این نمایش تقریباً سینمایی را کامل می کند. او چگونه این کار را انجام می‌دهد؟

به طرز خارق‌العاده‌ای، آهنگ‌های گنجانده شده در قسمت‌ها سرنخ‌هایی در مورد آنچه در Gilead اتفاق می‌افتد ارائه می‌دهند و به عنوان یک امتیاز اضافی برای تصاویری که از چشمان خود می‌بینیم، عمل می‌کند.

تقریباً همیشه، در ابتدا و در پایان هر فصل یک آهنگ (از قبل موجود) وجود دارد. در طول سه فصل، این سریال ژانرهای مختلف موسیقی را پوشش می‌دهد، از پاپ، راک، جاز یا موسیقی آلترناتیو و غیره.

یکی از موضوعاتی که در یکی از اپیزودها ظاهر می‌شود. فصل دوم "Piel" است، آهنگی از مترجم ونزوئلایی Arca، که تنها تم موسیقی به زبان اسپانیایی است که در این سریال گنجانده شده است. سازهایی که کم کم به آن اضافه می‌شوند تا صدایی بلند و طاقت‌فرسا ایجاد کنند که می‌تواند شما را غاز کند. متن ترانه می گوید: "پوستم را برداریددیروز".

چهره آفرد در تصویر ظاهر می شود، در حالی که او در حال فرار با کامیون گوشت است. در آن لحظه او لباس خدمتکار به تن ندارد. در همان زمان صدایی در خاموش <شنیده می شود. 2> از طرف قهرمان:

آزادی اینطوریه؟حتی این ذره سرگیجه ام میگیره.مثل یک آسانسور با طرف های باز است.در بالاترین لایه های جو متلاشی میشی.تبخیر میشی.نه برای سالم نگه داشتنت فشار می آید. ما به سرعت به دیوارها عادت کردیم. خیلی هم طول نمی کشد.

لباس قرمز را بپوش، روسری بپوش، دهنت را ببند، خوب باش. اطراف و پاهای خود را باز کنید (... )

وقتی بیرون بیاید چه اتفاقی می افتد؟ فکر نمی کنم نگران باشم، زیرا احتمالاً بیرون نمی آید.

گیلاد مرزی ندارد. خاله لیدیا گفت، گیلاد درون توست (...)

افزودن تصویر به اضافه موسیقی در این صحنه منجر به لحظه ای تکان دهنده می شود که در آن شخصیت عاجزانه می خواهد از این وضعیت خارج شود، اما در عین حال او هیچ امکانی نمی بیند.

بازیگران سریال

Offred/ ژوئن آزبورن

الیزابت ماس نقش قهرمان این سریال آفرد زنی است که هویت واقعی خود (ژوئن) و خانواده اش را برای تبدیل شدن به خدمتکار رژیم جدید از دست داده است. او به خانه فرمانده فرد واترفورد منصوب شده است تا فرزندانی را باردار کند که همسرش سرنا جوی نتوانسته است.می توانست داشته باشد.

فرد واترفورد

با بازی جوزف فاینس . فرد ارباب و فرمانده آفرد در رژیم جدید گیلاد است. او با سرنا جوی ازدواج کرده و به همراه او یکی از مسئولین این سیستم است.

سرنا جوی

بازیگر ایوان استراهوفسکی نقش همسر فرد واترفورد را بازی می کند. او زنی با عقاید محافظه کارانه است و عقیم محسوب می شود. بزرگترین آرزوی او مادر شدن است و با آفرد ظلم می کند.

خاله لیدیا

آن داود برای مربی بازی می کند از خدمتکاران او اغلب زنان را در صورت نافرمانی در معرض مجازات های ظالمانه قرار می دهد تا آنها را در سیستم محافظه کار جدید آموزش دهد.

دگلن/ امیلی

الکسیس بلدل به اوگلن دستور می دهد. او بخشی از خدمتکاران است و شریک خرید آفرد است. قبل از اجرای سیستم، ایشان استاد دانشگاه بودند. او همجنسگرا است و با یک مارتا رابطه دارد که به خاطر آن مجازات می شود. او همچنین متعلق به گروه مقاومت «میدی» است که هدف آن پایان دادن به رژیم تحمیلی است.

مویرا استرند/ روبی

سمیرا ویلی نقش مویرا، بهترین دوست جون از زمانی که آنها در دانشگاه بودند را بازی می کند. در مرکز قرمز یکی از ستون های حمایت از قهرمان داستان است. بعداً او موفق می شود از زندگی خود به عنوان خدمتکار فرار کند و در نهایت در یک خدمتکار کار می کندفاحشه خانه.

دورن/ جانین

بازیگر مدلین بروور نقش این خدمتکار را بازی می کند. در مدت حضورش در مرکز قرمز چشمش به دلیل رفتار نادرستش قطع شد، از همان لحظه سلامت روانی ظریفی دارد و رفتارهای عجیبی از خود نشان می دهد. او فکر می کند که اربابش عاشق او شده است.

ریتا

آماندا بروگل ریتا، مارتا است که از او مراقبت می کند. کارهای خانه در خانه سرگرد واترفورد. او همچنین مسئول تماشای Offred است.

Nick

Max Minghella نقش راننده فرمانده فرد را بازی می کند، او همچنین جاسوسی برای گیلاد. او به زودی با آفرد در حالی که او به عنوان خدمتکار در خانه است رابطه برقرار می کند.

لوک

O.T Fagbenle شوهر جون است. در سریال و موفق به فرار به کانادا می شود. او قبل از ملاقات با ژوئن ازدواج کرده بود، بنابراین، به دلیل کاشت گیلاد، ازدواج آنها باطل است. جون یک زن زناکار محسوب می شود و دخترش هانا نامشروع است.

فرمانده لارنس

بردلی ویتفورد فرمانده جوزف لارنس است. او در فصل دوم ظاهر می شود و مسئول اقتصاد گیلیاد است. ابتدا شخصیت او یک راز است، بعداً او به جون کمک می کند.

استر کیز

مکنا گریس در فصل چهارم نقش استر را بازی می کند. . این زن جوان 14 ساله است و به درخواست برخی از اولیای دم مورد آبروریزی قرار گرفته استشوهرش، فرمانده کییز. هنگامی که خدمتکاران در خانه او پنهان می شوند، ژوئن به استر کمک می کند تا از نگهبانانی که به او آسیب رسانده اند انتقام بگیرد.

سریال داستان کنیز ( داستان کنیز ) بر اساس رمانی به همین نام اثر مارگارت اتوود منتشر شده در سال 1985 است. قبلاً در اوایل دهه 90 با عنوان داستان دوشیزه برای سینما اقتباس شده بود.

کتاب یا سریال؟ برای ورود کامل به جهانی، داستانی و سمعی و بصری، که از تاریخ خلق شده است، باید منشأ آن را درک کرد. بنابراین، خواندن رمان برای کسانی که واقعاً علاقه مند به درک دنیای گیلیاد هستند ضروری است. اگرچه داستان سمعی و بصری سعی می کند اقتباسی وفادار از رمان باشد، اما تنها در فصل اول آن موفق می شود. اگرچه تفاوت های قابل توجه را نشان می دهد، برخی از آنها عبارتند از:

  • نام واقعی قهرمان داستان در کتاب شناخته نشده است، اگرچه می توانیم شهود کنیم که نام او ژوئن است.
  • دیدگاه . در صورتی که در کتاب وقایع را از طریق روایت اول شخص قهرمان داستان می شناسیم. در سریال تمرکز صفر یا دانای کل است.
  • مخاطره که در انتهای کتاب آمده در اقتباس تلویزیونی نشان داده نشده است.
  • شخصیت ها . راسن برخی از شخصیت‌ها بین کتاب و سریال متفاوت است و در اولی مسن‌تر هستند. شخصیت لوک در رمان چندان مهم نیست، مکان او مشخص نیست. آفرد در کتاب حتی بیشتر از سریال سرکوب شده است، در دومی او شجاع تر است.

اگر این مقاله را دوست داشتید، می توانید کتاب داستان ندیمه نوشته مارگارت اتوود را نیز بخوانید

دنیای جدیدی که در آن زنان تمام حقوق خود را از دست داده اند.

خلاصه به فصل

داستان ندیمه دارای چهار فصل تقسیم شده در مجموع 46 قسمت، 10 قسمت فصل اول، 13 قسمت فصل دوم و سوم و 10 قسمت فصل چهارم را تشکیل می دهند.

در طول چهار قسمت، این سریال تحول عظیمی را ارائه کرده است، به ویژه در قهرمان آن این تحول چگونه بوده است؟ مهمترین رویدادهای هر یک از فصول چیست؟

هشدار، از این به بعد ممکن است اسپویلرهایی وجود داشته باشد!

فصل اول: کاشت گیلاد

قبل از اجرای این سیستم جدید، جون مادر یک دختر بود و شوهر داشت. همچنین یک دوست صمیمی به نام مویرا. با تحمیل جمهوری گیلعاد، زن جوان نام خود را از دست می دهد و به Offred تغییر نام می دهد.

از سوی دیگر، او باید به عنوان خدمتکار در مرکز سرخ آموزش ببیند، جایی که زنان در آن آموزش می بینند و آموزش می بینند. شکنجه شده یک روز، آفرد و مویرا سعی می کنند از آنجا فرار کنند، اما قهرمان داستان موفق نمی شود.

اوفرد سپس به خانه فرمانده واترفورد و همسرش سرنا جوی فرستاده می شود که قادر به بچه دار شدن نیست. به زودی فرمانده شروع به دعوت آفرد به دفترش می کند تا زمانی را تنها بگذراند و اسکربل بازی کند.

پس از چند مراسم، آفرداو نمی تواند توسط فرمانده باردار شود و سرنا به او پیشنهاد می کند که برای باردار شدن با نیک رابطه داشته باشد. به زودی، این برخوردها مکرر می شود و آفرد شروع به شک می کند که نیک یک جاسوس دولتی است.

اوگلن، همراه آفرد، در حال رابطه با زن دیگری دستگیر می شود. بعداً او در معرض مجازات ختنه قرار می گیرد.

همچنین ببینید: معنی من فقط می دانم که هیچ چیز نمی دانم

یک روز فرمانده از قهرمان داستان می خواهد که او را به یک فاحشه خانه برای گذراندن شب همراهی کند. او موافقت می کند و در آنجا دوباره با مویرا ملاقات می کند که مجبور به فحشا شده است.

دورن، خدمتکار دیگر، موفق به بچه دار شدن می شود و سعی می کند با او فرار کند. خاله ها سعی می کنند او را تنبیه کنند و سایر کنیزان را مجبور به سنگسار می کنند. با این حال، آنها از انجام این کار سرباز می زنند و نافرمانی می کنند.

در پایان فصل، آفرد متوجه می شود که شوهرش زنده است و در کانادا زندگی می کند. از طرف دیگر او نیز متوجه می شود که باردار است.

مویرا به نوبه خود موفق می شود با موفقیت به تورنتو فرار کند. او در آنجا با شوهر دوستش آشنا می شود و قصد دارند او را نجات دهند. در همین حال، یک ون سیاه رنگ می آید تا خدمتکاران را ببرد، از جمله آنها Offred است.

Offred و Nick در طول فصل اول.

فصل دوم: the escape

خدمتکاران فکر می کنند که به دلیل نافرمانی به دار آویخته خواهند شد. آنها را به جایی می برند که در آنجا شکنجه می شوند و از جان خود می ترسند. با اينكه،در نهایت هیچ اتفاقی برای آنها نمی افتد

افرد برای معاینه بارداری خود می رود و در آنجا با فرمانده و همسرش ملاقات می کند. بعداً او موفق می شود از آنجا پنهان شده در یک کامیون تحویل فرار کند و به خانه ای می رسد که بعداً با نیک ملاقات می کند. به نوبه خود، فرمانده جستجوی Offred را سازماندهی می کند.

اوگلن و دوارن برای مدتی در مستعمرات ظاهر می شوند. در آنجا با مواد رادیواکتیو کار می کنند و بسیاری از آنها به دلیل بیماری هایی که ایجاد می کنند می میرند.

یکی از خدمتکاران باعث انفجاری می شود که به قیمت جان 30 خدمتکار و تعدادی از فرماندهان تمام می شود. واترفورد به شدت مجروح شده است. این رویداد باعث می شود که اوگلن و دوارن از مستعمرات به دلیل کمبود خدمتگزار بازگردند.

بعدها، واترفوردها از کانادا دیدن کردند. در آنجا نیک با لوک ملاقات می کند و به او اطلاع می دهد که جون کجاست، همچنین درباره بارداری خود به او می گوید و چند نامه نوشته شده توسط او را به او می دهد.

Offred از فرد می خواهد که دخترش هانا را ببیند. پس از امتناع فرد، سرانجام موفق می شود او را در خانه ای متروکه ملاقات کند. بعداً در حالی که تنهاست دختری به دنیا می‌آورد که نام او را هالی می‌گذارد، اگرچه سرنا بعداً او را نیکول می‌نامد.

خاله لیدیا به دیدار امیلی می‌رود.

در پایان این فصل یک آتش سوزی رخ می دهد و ریتا آن را به ژوئن پیشنهاد می کندفرار از گیلعاد با دخترش. فرمانده سعی می کند او را متوقف کند اما نیک وقتی او را با اسلحه تهدید می کند او را متوقف می کند.

سرنا در حالی که جون را در حال فرار است کشف می کند، اما به دور از جلوگیری از فرار او، با نوزادش خداحافظی می کند و به او اجازه می دهد. تا به برنامه اش ادامه دهد سرانجام جون تصمیم می گیرد در گیلاد بماند و بچه اش را به امیلی می دهد.

امیلی با بچه جون از گیلاد فرار می کند.

فصل سوم: در دام گیلاد

امیلی به همراه دختر جون به کانادا فرار می کند و پس از غلبه بر ناملایمات مختلف در طول مسیر که تقریباً به قیمت تمام شدن دختر کوچک تمام می شد، موفق می شود دختر را به لوک و مویرا بسپارد تا آنها بتوانند مسئولیت را بر عهده بگیرند.

سپس قهرمان داستان موفق می شود دوباره دخترش هانا را ببیند. در همین حال، سرنا نگران مکان نیکول است و سعی می کند خودکشی کند.

Offred به یک خانه جدید، فرمانده لارنس، تحت نام Dejoseph منصوب می شود. هنگام اقامت در خانه جدید، جون به یک گروه مقاومت متشکل از چند مارتا ملحق می‌شود.

سرنا و فرمانده از مکان نیکول مطلع می‌شوند و از جون می‌خواهند که با لوک تماس بگیرد تا با آنها ملاقاتی ترتیب دهد. او ابتدا قبول نمی کند، اما در نهایت سرنا دختر را می بیند. از آن لحظه به بعد، خانواده واترفورد تمام تلاش خود را برای بازگرداندن کودک به خانه انجام می دهند.

قهرمان داستان یک فرار جدید با دخترش هانا برنامه ریزی می کند امااو توسط یکی از مارتاها مورد ضرب و شتم قرار می گیرد.

در پایان فصل، ژوئن قصد دارد 52 کودک را از گیلعاد خارج کند و سعی می کند با آنها و تعدادی خدمتکار از جنگل فرار کند.

در نهایت، بچه ها موفق می شوند با هواپیما به کانادا برسند، اما سرنوشت ژوئن نامشخص است زیرا او در گیلاد به شدت مجروح شده است.

قاب از پایان فصل سوم، جایی که ژوئن مجروح شده است. .

فصل چهارم: انقلاب

ژون مجروح شده است و باید فوراً توسط همکارانش مداخله کنند.

در کانادا، سرنا و فرمانده واترفورد متوجه می شوند که ژوئن موفق شده است برای بسیاری از پسران و دختران گیلیاد رایگان است. عمه لیدیا در مقابل مردان گیلعاد ظاهر می شود که ژوئن را مقصر انقلاب می دانند.

در همین حال، خدمتکاران در خانه فرمانده کییز پنهان می شوند، جایی که با همسر جوانش استر ملاقات می کنند.

بعداً، ژوئن. در نقشه او برای مسموم کردن برخی از فرماندهان کشف می شود. بنابراین، او ربوده شده و در مکانی شوم نگهداری می شود. در آنجا فرماندهان و عمه لیدیا او را باج می گیرند و جان دخترش را تهدید می کنند. سپس، جون تصمیم می‌گیرد محل اختفای همراهانش را اعتراف کند.

بعد از آزادی، جون با جانین سفری خطرناک را آغاز می‌کند و به زودی به شیکاگو می‌رسند.

در کانادا، ریتا بالاخره موفق می‌شود برای رهایی از واترفوردها و سرنا متوجه می شود که در انتظار یک فرزند است. در همین حال، در گیلعاد، فرمانده لورنساو "آتش بس" را برای کمک به ژوئن پیشنهاد می کند.

به زودی، جون و جانین درگیر یک بمباران می شوند. در میان هرج و مرج، جون و مویرا دوباره به هم می رسند، در حالی که مکان جانین ناشناخته است.

پس از آن، جون گیلاد را ترک می کند و با کمک مویرا به کانادا می رود. در آنجا او می تواند لوک و دخترش نیکول را ملاقات کند. او همچنین می‌فهمد که سرنا باردار است و تصمیم می‌گیرد برای او بدترین آرزوها را داشته باشد.

بعد، ژوئن در دادگاه ظاهر می‌شود، واترفوردها آنجا هستند، و او تمام رنج‌هایی را که در گیلاد متحمل شده است مرور می‌کند. به همین ترتیب، قهرمان داستان متوجه می شود که جانین هنوز زنده است و او با عمه لیدیا در گیلاد است.

در پایان فصل چهارم، ژوئن و واترفورد رو در رو ملاقات می کنند. ژوئن مصمم است از فرمانده انتقام بگیرد. در جنگلی، جون و چند خدمتکار فرمانده را کتک زدند که جسدش به دیوار آویزان شد. پس از آن، قهرمان داستان با لوک و نیکول به خانه بازمی گردد.

فینال فصل چهارم، جایی که جون در بغل نیکول ظاهر می شود.

تحلیل: داستان خدمتکار یا یک بازتاب دائمی

چرا این سریال توانسته امروز اینقدر مرتبط باشد؟ اما آنچه نمی توان انکار کرد این است که در بیننده سوالات مختلفی را بیدار می کند که حتی پیش از این نیز می توانست نادیده گرفته شود.مشاهده شما اما چگونه می‌تواند این مجموعه سؤالات را بیدار کند؟

از یک سو، این کار را از طریق برهانی انجام می‌دهد که قبلاً به خودی خود متضمن بازتابی است، زیرا مسائل قابل مشاهده ای مانند حقوق فردی ، فمینیسم یا آزادی جنسی .

از سوی دیگر، به لطف عناصر سمعی و بصری ، مانند به عنوان نور ، رنگ ، تنظیمات یا موسیقی ، که امکان بازآفرینی فضای تقریبا زننده ای را که بیننده هرگز نمی خواهند در بدن خود ببینند.

جایگاه ما در جامعه چیست

وضعیت جدید گیلعاد تا حدودی به دلیل کمبود مادرزادی اعلام شده است. رهبران جمهوری گیلعاد برای حل این مشکل، به دور از حل آن با سیاست ها یا قوانین دموکراتیک، سیستمی را بر اساس باورهای مذهبی تحمیل کرده اند که حقوق فردی به ویژه حقوق زنان را به باد می دهد.

اقداماتی که آنها معتقدند بهترین ها را برای آینده جامعه اجرا می کنند، اما حق تصمیم گیری فردی در اینجا کجاست؟ جایگاه ما در جامعه چیست؟ حد بین تصمیم و تحمیل کجاست؟

بیداری وجدان ها

این سریال نیز مانند رمانی به همین نام که بر اساس آن ساخته شده است به معنای بیداری وجدان ها بوده است. این تقسیم "خشونت آمیز" به نقش ها از زنان ساخته شده استبا توجه به ظرفیت باروری آنها و این که او را از حق تصمیم گیری در مورد بدن خود محدود می کند، ما را به مسائل فعلی بازگردانید.

با داستان هایی مانند داستان ندیمه واضح است که در دنیایی که هنوز اعتقاد بر این است که متضاد "فمینیسم" "machismo" است، هنوز کارهای زیادی باید انجام داد.

در سریال، نقشی که هالی، مادر جون بازی می‌کند، مهم است. او دخترش را در تلاش برای القای ارزش‌های فمینیستی بزرگ کرد، اما ژوئن اهمیت این ارزش‌ها را درک نکرد تا زمانی که با اجرای رژیم جدید حقوق او نقض نشد. آیا تولید چیزی شبیه به Gilead برای افزایش آگاهی ضروری است؟

شاید افراط در رفتن ضروری نباشد، اما داستان ندیمه به نوعی "ساعت زنگ دار" تبدیل شده است که بسیاری از تماشاگران را از رویای دائمی که در آن به نظر می رسید "هیچ اتفاقی نمی افتد" بیدار کرده است.

آزادی جنسی

در گیلاد، همجنسگرایی مجاز نیست. ما می بینیم که چگونه شخصیت دگلد به خاطر لزبین بودن از شکنجه رنج می برد.

در حال حاضر، هنوز کشورهای زیادی وجود دارند که همجنس گرایی را با احکام زندان یا حتی مجازات اعدام محکوم می کنند. در برخی دیگر، اگرچه محکوم نیست، ازدواج همجنس گرایان مجاز نیست. که تکرار می کند که این دیستوپیا بار دیگر سایه هایی از واقعیت را برای ما به ارمغان می آورد.

ظلم و ستم

Melvin Henry

ملوین هنری یک نویسنده باتجربه و تحلیلگر فرهنگی است که به جزئیات روندها، هنجارها و ارزش های اجتماعی می پردازد. ملوین با نگاهی دقیق به جزئیات و مهارت های تحقیقاتی گسترده، دیدگاه های منحصر به فرد و روشنگری را در مورد پدیده های فرهنگی مختلف ارائه می دهد که زندگی افراد را به روش های پیچیده ای تحت تأثیر قرار می دهد. به عنوان یک مسافر مشتاق و ناظر فرهنگ های مختلف، کار او نشان دهنده درک عمیق و درک تنوع و پیچیدگی تجربیات انسانی است. نوشته ملوین چه در حال بررسی تأثیر فناوری بر پویایی اجتماعی باشد و چه در حال کاوش در تلاقی نژاد، جنسیت و قدرت باشد، نوشته‌های ملوین همیشه قابل تامل و از نظر فکری محرک است. ملوین از طریق وبلاگ خود فرهنگ تفسیر، تجزیه و تحلیل و توضیح داده شده است، هدف آن الهام بخشیدن به تفکر انتقادی و پرورش گفتگوهای معنادار در مورد نیروهایی است که جهان ما را شکل می دهند.