17 داستان کوتاه با آموزه های عالی

Melvin Henry 04-08-2023
Melvin Henry

خواندن همیشه به ما این امکان را می دهد که "به تخیل خود اجازه پرواز دهیم". داستان‌هایی وجود دارند که به ما فرصت تأمل و کسب دانش جدید را نیز می‌دهند.

اگر می‌خواهید با داستان‌های کوتاه بیاموزید، در اینجا مجموعه‌ای از 17 داستان کوتاه که حاوی آموزه‌های عالی هستند را پیشنهاد می‌کنیم . گزیده ای که شامل افسانه ها، داستان ها، قصه ها و افسانه ها، هم ناشناس و هم از نویسندگان معروف است.

1. غازی که تخم‌های طلایی می‌گذارد، نوشته ازوپ

میل وسواس‌آمیز برای به دست آوردن هر چه بیشتر کالا و ثروت می‌تواند ما را به سمت از دست دادن اندک‌هایی که داریم سوق دهد. این افسانه ازوپ درباره اهمیت ارزش گذاشتن برای آنچه که یک نفر است را منعکس می کند ، زیرا طمع می تواند ما را به تباهی بکشاند.

یک کشاورز مرغی داشت که هر روز یک تخم طلا می گذاشت. یک روز به این فکر کرد که داخل آن مقدار زیادی طلا پیدا خواهد کرد، آن را کشت.

وقتی در را باز کرد، دید که داخل آن چیزی نیست، مثل بقیه جوجه هایش بود. نوع. پس چون بی حوصله بود و می خواست فراوانی بیشتری به دست آورد، خودش به ثروتی رسید که مرغ به او داد.

اخلاق: خوشبختی با آنچه که داری راحت است. و از حرص سیری ناپذیر فرار کن.

2. شش مرد کور و فیل

منسوب به صوفی ایرانی قرن سیزدهم معروف به مولانا، این داستان کوچک پیشینه پیچیده ای درباره ماهیت اشیا دارد. مابه نظر می رسد فونتین پاسخ را دارد، زیرا به ما می آموزد که دوستی مستلزم وفاداری، سخاوت و به اشتراک گذاشتن شادی ها و غم ها است . این یک رابطه تعهد و عشق فداکارانه را فرض می کند که ما به دیگری پیشنهاد می کنیم.

این داستان در مورد دو دوست واقعی است. آنچه متعلق به یکی بود مال دیگری نیز بود. قدردانی و احترام متقابل داشتند.

یک شب یکی از دوستان ترسیده از خواب بیدار شد. از رختخواب بلند شد، سریع لباس پوشید و به خانه دیگری رفت.

با رسیدن به محل، چنان به در کوبید که همه را بیدار کرد. صاحب خانه در حالی که کیسه ای پول در دست داشت بیرون آمد و به دوستش گفت:

—می دانم که تو آن مردی نیستی که نصف شب بی دلیل از خانه فرار کنی. اگر به اینجا آمده اید به این دلیل است که اتفاق بدی برای شما می افتد. اگر پولتان را گم کرده اید، اینجا بروید، آن را بردارید...

همچنین ببینید: Bohemian Rhapsody توسط Queen: تجزیه و تحلیل، شعر و ترجمه آهنگ

بازدیدکننده پاسخ داد:

—از اینکه شما بسیار سخاوتمند هستید، قدردانی می کنم، اما دلیل بازدید من این نبود. خواب بودم و در خواب دیدم که اتفاق بدی برایت افتاده و آن غم بر تو غالب شده است. من خیلی نگران بودم و باید خودم ببینم که هیچ مشکلی با شما نیست.

یک دوست واقعی اینگونه عمل می کند. او منتظر نمی ماند تا شریک زندگی اش به سراغش بیاید، اما وقتی فکر می کند چیزی اشتباه است، فورا کمک خود را ارائه می دهد.

اخلاقی: دوستی توجه به نیازهای دیگری است. و سعی کنید به حل آنها کمک کنید، وفادار و سخاوتمند باشید و نه تنها در شادی ها بلکه در شادی ها نیز شریک شویدجریمه ها.

12. فالگیر، نوشته ازوپ

کسانی هستند که عادت دارند در زندگی دیگران دخالت کنند و مدام تصمیمات آنها را زیر سوال ببرند. با این حال، آنها قادر به مدیریت زندگی خود نیستند.

این افسانه ازوپ به ما هشدار می دهد که توسط کسانی که ادعا می کنند موهبت پیشگویی آینده را دارند فریفته نشویم ، زیرا آنها فقط به همین دلیل می‌خواهند سود ببرند.

یک فال‌گیر در میدان شهر مشغول کار بود که ناگهان مردی به او نزدیک شد و به او هشدار داد که درهای خانه‌اش باز است و هرچه دارد برداشته‌اند. در درونش.

فالگیر مبهوت شد و با عجله به خانه رفت تا ببیند چه اتفاقی افتاده است. یکی از همسایگانش که او را مستاصل می دید از او پرسید:

—گوش کن، تو که ادعا می کنی می توانی پیش بینی کنی چه اتفاقی برای دیگران می افتد، چرا حدس نزدی که چه اتفاقی برایت می افتد؟

اخلاقی: هیچ گاه افرادی که وانمود می کنند به دیگران می گویند چگونه رفتار کنند و در عین حال قادر به رسیدگی به امور خود نیستند کم نیست.

13. پرسش

در سنت رایج صوفیانه، شخصیت اساطیری مهمی خودنمایی می کرد که قهرمان داستان های کوتاه مختلف بود. این افسانه‌های کوچک با این هدف که خواننده را وادار به تأمل کنند به دنیا می‌آیند.

در این مورد، نصوردین و یکی از همراهان ما را وادار می‌کنند تا در مورد آن عادت عجیبی که گاهی اوقات داریم در پاسخ به سؤالی به آن فکر کنیم.از دادن پاسخ خودداری کنید .

یک روز نصوردین و یک دوست خوب در حالی که در مورد موضوعات عمیق صحبت می کردند قدم می زدند. ناگهان همکار ایستاد و به او نگاه کرد و گفت:

—چرا هر بار که از شما سوالی می پرسم با یک سوال دیگر به من پاسخ می دهید؟

نصرالدین متعجب بی حرکت ماند و پاسخ داد:

—مطمئنید که من این کار را انجام می دهم؟

14. The Bitch and Her Companion نوشته ژان دولافونتن

ژان دولافونتن داستان نویس مشهور فرانسوی قرن هفدهم بود. این روایت با بازی دو سگ در مورد اهمیت عدم اعتماد به کسی هشدار می دهد، زیرا برخی افراد از مهربانی یا حرکات خوب دیگران سوء استفاده می کنند .

سگی از طعمه که منتظر بود. برای ورود توله هایش، جایی برای پناه دادن نداشت.

به زودی، او موفق شد همسری پیدا کند تا او را برای مدت کوتاهی به پناهگاه خود راه دهد تا اینکه توله هایش را به دنیا آورد.

بعد از چند روز دوستش برگشت و با التماس های جدید از او خواست مهلت را برای پانزده روز دیگر تمدید کند. توله ها به سختی راه می رفتند. و با این دلایل دیگر موفق شد در لانه ی همراهش بماند.

بعد از گذشت دو هفته، دوستش برگشت تا از او خانه، خانه و تختش را بخواهد. این بار عوضی دندوناش رو نشون داد و گفت:

—وقتی منو از اینجا پرت کنی با همه مال خودم میرم بیرون.

توله ها بزرگتر بودند.

اخلاقی: اگر چیزی به کسی بدهیدکسی که لیاقتش رو نداره همیشه گریه میکنی آنچه را که به یک یاغی قرض می‌دهید، بدون رفتن به چماق باز پس نخواهید گرفت. اگر دستت را دراز کنی، او بازویت را می گیرد.

15. پیرمرد و مرگ، اثر فلیکس ماریا د سامانیگو

در میان آثار افسانه‌نویس مشهور اسپانیایی، فلیکس ماریا د سامانیگو، این افسانه را در شعر می‌یابیم، نسخه‌ای از داستانی منسوب به ازوپ.

روايتي است كه به اهميت ارزش قائل شدن به زندگي هر چقدر هم كه در اين راه دچار مشكل هستيم، دستور مي دهد . زندگی همیشه چیزهای مثبتی به ما می دهد، حتی در دردناک ترین موقعیت ها.

در میان کوه ها، در امتداد جاده ای ناهموار،

دیدن روی یک آناناس و دیگری،

پیرمردی که هیزمش را بار کرده بود،

به سرنوشت شوم خود لعنت میفرستاد.

در نهایت سقوط کرد و خود را آنقدر خوش شانس دید

که به محض اینکه از جایش بلند شد توانست

او با لجبازی عصبانی تماس گرفت،

یک بار، دو بار و سه بار هنگام مرگ.

مسلح با داس، در اسکلت

Grim Reaper به او پیشنهاد می شود. در آن لحظه:

اما پیرمرد از ترس اینکه مرده باشد،

بیشتر از احترام پر از وحشت شد،

با لرز به او گفت:

همچنین ببینید: 26 شعر کوتاه دوستی: زیباترین شعرهای کامنت شده

من خانم... ناامیدانه بهت زنگ زدم؛

اما... تمام کن: چه می خواهی بدبخت؟

که فقط هیزم را برای من حمل کنی.

اخلاقی: کسی که فکر می کند ناراضی است صبور باشید،

که حتی در بدترین شرایط،

زندگی مردی است که همیشه مهربان است.

16. پارچ شکسته

درسنت شفاهی مراکشی، داستان‌های مردمی پر از حکمت را می‌یابیم.

داستان پارچ شکسته ، روایتی است با آموزه‌ای به زیبایی که لازم است: مهم است که خودمان را آنگونه که هستیم دوست داشته باشیم و برای خود ارزش قائل باشیم .

خیلی وقت پیش، در یک روستای کوچک مراکشی، یک حامل آب وجود داشت که روزهای خود را با حمل آب از یک چشمه کوچک در در حومه، به خانه های ساکنان.

او دو پارچ حمل کرد. یکی جدید بود و یکی خیلی ساله بود. هر کدام را روی تکیه گاه چوبی قرار می دادند که روی شانه هایش حمل می کرد.

پارچ قدیمی شکاف کوچکی داشت که آب از آن خارج می شد. به همین دلیل وقتی مرد به روستا رسید، به سختی نیمی از آب داخل آن باقی ماند.

پارچ جدید بسیار به خود افتخار می کرد، زیرا هدف خود را به خوبی انجام می داد و هیچ قطره ای از آب نمی ریخت. .

در مقابل، پارچ قدیمی خجالت کشید زیرا فقط نیمی از آب را حمل می کرد. یک روز آنقدر ناراحت بود که به صاحبش گفت:

— من احساس گناه می کنم که باعث شدم وقت و پولت را تلف کنی. من کارم را آنطور که باید انجام نمی دهم، چون شکاف کوچکی دارم که آب از آن خارج می شود. اگر او دیگر نمی خواست از من استفاده کند، می فهمیدم.

حمل آب پاسخ داد:

—باید بدانید که هر بار که به روستا برمی گردیم، شما را بر روی کنار مسیری که هر بار بذر گل می کارمبهار.

پارچ با تعجب نگاه کرد، در حالی که حامل آب ادامه داد:

—آبی که فرار می کند از بین نمی رود، زیرا زمین را سیراب می کند و اجازه می دهد تا زیباترین گل های این موجود باشند. محل تولد این به لطف شماست.

از آن زمان، پارچ قدیمی یاد گرفت که ما باید خودمان را همانگونه که هستیم دوست داشته باشیم، زیرا همه ما می توانیم با نقاط قوت و ضعف خود به چیزهای خوب کمک کنیم.

17. مشکل

یک افسانه بودایی باستانی وجود دارد که درس مهمی در مورد حل مشکلات دارد. قبل از تلاش برای حل هر مشکلی، باید به طور کامل بفهمیم مشکل چیست ، باورها، ظواهر و تعصبات را کنار بگذاریم. استاد کسی است که ظاهر چیزها او را نه، بلکه با مشکل برده است.

یک داستان قدیمی می گوید که یک روز خوب، در صومعه ای واقع در دامنه ای دورافتاده، یکی از قدیمی ترین نگهبانان

پس از انجام تشریفات و وداع با او، شخصی باید وظایف او را بر عهده می گرفت. باید راهب مناسب پیدا می شد تا کارش را انجام دهد.

یک روز استاد اعظم همه شاگردان صومعه را احضار کرد. در اتاقی که جلسه برگزار شد، استاد یک گلدان چینی و یک گل رز زرد بسیار زیبا روی میز گذاشت و گفت:

—مشکل اینجاست: هرکس بتواند آن را حل کند هماننگهبان صومعه ما.

همه از دیدن آن صحنه شگفت زده شدند. آن گلدان زیبای گل چه چیزی را نشان می دهد؟ معمایی محصور در چنین زیبایی ظریف چه می تواند باشد؟ سؤالات خیلی زیاد است...

بعد از مدتی، یکی از شاگردان جرأت کرد تا پاسخ دهد: شمشیرش را کشید و با یک ضربه گلدان را در هم شکست. همه از این رویداد متحیر شدند، اما استاد اعظم گفت:

—کسی جرأت کرده نه تنها مشکل را حل کند، بلکه آن را برطرف کند. اجازه دهید نگهبان صومعه خود را گرامی بداریم.

منابع کتابشناسی:

  • افسانه های ازوپ . (2012). مادرید، اسپانیا: Alianza Editorial.
  • Cepaim Foundation. (s. f.). Tales and Legends of the world. Cepaim.org.
  • Grimm, W., Grimm, W., Viedma, J. S. & Ubberlohde, O. (2007). منتخب داستانهای برادران گریم . اطلس.
  • هیئت منصفه، J. (2019). بهترین داستانهای حکمت شرقی: نصرالدین . Mestas Ediciones.
  • Kafka, F. (2015). بهترین داستان های فرانتس کافکا (1st ed.). Mestas Ediciones.
  • چندین نویسنده. (2019). The Best Tales of Extraordinary Fables (1st ed.). Mestas Ediciones.

اگر این مقاله را دوست داشتید، ممکن است به این موارد نیز علاقه مند باشید: 10 افسانه با توضیح اخلاقی

به ما اجازه می دهد تا در مورد ناتوانی انسان ها در درک همه سطوح واقعیت فکر کنیم .

علاوه بر این، درسی در مورد غنای داشتن دیدگاه های مختلف در همین موضوع ارزش قائل شدن به تنوع نظرات به ما امکان می دهد مشکلات را حل کنیم.

روزی روزگاری شش هندو نابینا بودند که می خواستند بدانند فیل چیست. چون نمی دیدند می خواستند با لمس بفهمند

اولین نفری که تحقیق کرد کنار فیل آمد و با پشت سختش برخورد کرد و گفت: مثل دیوار سخت و صاف است. . مرد دوم عاج را لمس کرد و فریاد زد: "می بینم، فیل مانند نیزه تیز است."

مرد سوم دست به خرطوم کرد و گفت: "می دانم، فیل مانند مار است." چهارمی زانوی او را لمس کرد و گفت: می بینم که فیل مانند درخت است. حکیم پنجم به گوش نزدیک شد و گفت: فیل مانند بادبزن است. سرانجام ششم دم حیوان را لمس کرد و گفت: «معلوم است که فیل مانند طناب است». هر کدام نظر خود را داشتند و تا حدودی حق با آنها بود، اما تنها بخشی از واقعیت را می دانستند.

3. افسانه ای کوچک، اثر فرانتس کافکا

نویسنده مسخ (1915) نیز داستان های کوتاهی از خود به جای گذاشته است.

در این افسانه،تجربه موش به ما می آموزد که باید به خودمان اعتماد کنیم ، اجازه دهیم غریزه خود را درگیر کند نه تصمیماتی که دیگران برای ما دارند.

اوه! - گفت موش -، دنیا دارد کوچکتر می شود!

اولش آنقدر بزرگ بود که می ترسیدم، به دویدن و دویدن ادامه دادم و وقتی بالاخره دیوارهایی را از دور دیدم، خوشحال شدم. درست است، اما آن دیوارها آنقدر سریع باریک می شوند که من در آخرین اتاق هستم و در گوشه ای تله ای است که باید از آن عبور کنم.

گربه گفت: "فقط باید جهت خود را تغییر دهید." آن را خورد.

4. فنجان چای

این داستان قدیمی ژاپنی به ما هشدار می دهد که چگونه تعصب می تواند مانع روند یادگیری ما شود .

اگر واقعاً می خواهیم چیز جدیدی یاد بگیریم، ما باید آن عقاید و باورهای از پیش تعیین شده را کنار بگذاریم تا خود را با دانش جدید «پر» کنیم.

یک معلم به قصد عبرت گرفتن از دانش پیرمرد بسیار خردمندی ملاقات کرد. پیرمرد در را به روی او باز کرد و بلافاصله استاد شروع کرد به صحبت کردن در مورد همه چیزهایی که قبلاً می دانست.

پیرمرد با دقت گوش داد و استاد از حرف زدن دست برنداشت و سعی کرد مرد خردمند را غافلگیر کند. دانش.

- چای بخوریم؟ - حرف استاد ذن را قطع کرد.

- البته! فوق العاده است!—معلم گفت.

معلم شروع به پر کردن فنجان معلم کرد و وقتیپر شده بود، متوقف نشد. چای از فنجان نشت کرد.

—چیکار میکنی—پروفسور گفت—نمیبینی که فنجان پر شده؟

مرد عاقل خیلی جواب داد با آرامش، موقعیت را نشان می دهد:

—مثل فنجان، شما پر از عقاید، خرد و باورهای خود هستید. اگر می خواهید چیز جدیدی یاد بگیرید، ابتدا باید خودتان را از آنها خالی کنید.

5. الاغ فلوت نواز اثر توماس د ایریارته

توماس د ایریارته یکی از مشهورترین افسانه نویسان اسپانیایی بود که در قرن هجدهم زندگی می کرد. در میان روایات او این افسانه را به صورت منظوم می‌یابیم که یکی از معروف‌ترین داستان‌های نویسنده است.

اینکه ما سعی می‌کنیم کاری را انجام دهیم و بار اول بیرون می‌آید، به این معنا نیست که همه چیز را قبلاً آموخته‌ایم یا داریم. متخصصان در آن موضوع الاغ پیپر به ما می آموزد که ما همیشه می توانیم چیز جدیدی یاد بگیریم، نباید فکر کنیم که از قبل همه چیز را می دانیم .

این افسانه،

خوب است یا بد،

الان این اتفاق برای من افتاده است

تصادفی.

نزدیک چند چمنزار

در محل من،

یک الاغ به طور اتفاقی از کنار

گذشت.

فلوتی در آنها پیدا شد

که پسری

آن را فراموش کرد

تصادفاً .

او نزدیک شد تا آن را بو کند

حیوان گفت:

و خرخر کرد

به طور اتفاقی.

در فلوت هوا

او مجبور شد دزدکی وارد شود،

و فلوت زنگ زد

تصادفی.

اوه!-گفت خر-،

چقدر خوب می دانمبازی کن!

و می گفتند که موسیقی اصنال بد است

!

اخلاقی:

بدون قواعد هنری،

خرهای کوچکی وجود دارند

که یکبار به طور تصادفی درست شده اند

.

6. سنگ در جاده

زندگی مدام ما را امتحان می کند. موانع و چالش‌های جدید در این راه ظاهر می‌شوند.

این تمثیل ناشناس باستانی به ما امکان می‌دهد در مورد اهمیت رویارویی با چالش‌ها فکر کنیم . طفره رفتن از موانع یا تلاش برای سرزنش دیگران باعث رشد ما نمی شود. «صخره‌ها در جاده» همیشه فرصت‌های ارزشمندی برای خودسازی و پیشرفت هستند.

روزی روزگاری پادشاهی بود که به عمد سنگ بزرگی را در یکی از شلوغ‌ترین جاده‌های پادشاهی قرار داد. بعد پنهان شد تا ببیند عکس العمل رهگذران چیست

ابتدا چند دهقان از آنجا رد شدند. به جای برداشتن سنگ، آن را محاصره کردند. بازرگانان و مردم شهر نیز از آنجا عبور می کردند و از آن نیز دوری می جستند. همه از خاکی جاده ها شکایت داشتند

مدتی بعد یکی از روستایی ها با حمل بار سبزی روی پشت خود عبور کرد. این یکی به جای دور زدن صخره ایستاد و به آن نگاه کرد. او سعی کرد با هل دادن آن را حرکت دهد.

بزودی، روستایی متوجه شد که چیزی زیر آن سنگ است. کیسه ای بود که مقدار زیادی سکه طلا داشت. او همچنین در آن یادداشتی را مشاهده کرد که پادشاه نوشته بود: «اینهاسکه ها به دست فردی می رسد که زحمت می کشد تا سنگ را از مسیر خارج کند. امضاء: شاه».

7. پدربزرگ و نوه، اثر برادران گریم

در آثار برادران گریم داستان هایی را می یابیم که اگرچه کمتر محبوبیت دارند، اما به دلیل آموزه های عالی شان ارزش خواندن دارند.

این داستان، با بازی اعضای یک خانواده، اهمیت ارزش گذاری، احترام و مراقبت از عزیزانمان را نشان می دهد ، به ویژه بزرگترهایمان.

روزی روزگاری مردی بسیار پیر بود. که به سختی توانستم ببینمش وقتی سر سفره بود برای غذا خوردن نمی توانست قاشق را نگه دارد، فنجان را روی سفره می انداخت و گاهی آب دهانش را می ریخت.

دختر و پسر خودش خیلی عصبانی بودند. با او و تصمیم گرفتند او را در گوشه ای از اتاق بگذارند، جایی که غذای ناچیزش را روی یک بشقاب گلی قدیمی برای او آوردند.

پیرمرد دست از گریه بر نمی داشت و اغلب با ناراحتی به میز نگاه می کرد.

یک روز پدربزرگ روی زمین افتاد و کاسه سوپی را که به سختی می توانست با دستانش نگه دارد، شکست. پسر و عروسش برای جلوگیری از شکستن آن یک ظرف چوبی برای او خریدند.

روزها بعد پسر و عروسش پسر چهار ساله خود را دیدند که بسیار مشغول جمع شدن بود. چند تکه قابلمه که روی زمین بود.

—چیکار میکنی؟—از پدرش پرسید.

—جعبه ناهار برای غذا دادن به مامان و باباوقتی پیر شدند-کوچولو جواب داد-

زن و شوهر بدون هیچ حرفی لحظه ای به هم نگاه کردند. بعد اشک ریختند و پدربزرگ را دوباره روی میز گذاشتند. از آن لحظه به بعد پدربزرگ همیشه با آنها غذا می خورد و با مهربانی بیشتری با او رفتار می شد.

8. دیگ خالی

داستان های شرقی وجود دارد که ارزش های مهمی را به ما می آموزد. این داستان سنتی چینی به ما درس صداقت می دهد. شفافیتی که قهرمان این داستان با اعمالش نشان می دهد، به ما می آموزد که صداقت منجر به موفقیت می شود .

قرن های متمادی، در چین، امپراتور بسیار خردمندی حکومت می کرد. او قبلاً پیر بود و فرزندی نداشت که تاج و تختش را به ارث ببرد.

این امپراتور باغبانی را دوست داشت، بنابراین دستور داد گروهی از پسران و دختران از استان های مختلف را به قصر بیاورند. به هر یک از آنها یک دانه می داد و هر کس زیباترین گل ها را در یک سال بیاورد تاج و تخت را به ارث می برد.

بیشتر بچه هایی که برای تخمه آمده بودند فرزندان خانواده های اصیل بودند، به استثنای یک نفر. پینگ، یکی از فقیرترین استان. او برای مهارت های خود به عنوان باغبان فرستاده شده بود.

پینگ جوان به خانه آمد و دانه را در گلدان کاشت. او مدتی با احتیاط فراوان از آن مراقبت کرد، اما گیاه جوانه نزد. پینگ گلدان خالی خود را حمل می کرد، در حالی که سایر کودکان آن را حمل می کردندگلدان با گل های زیبا بقیه بچه ها او را مسخره کردند.

قیصر نزدیک شد و به حاضران گفت:

—بدانید که همه بذرهایی که دادم عقیم بود. نمی توانستند گل بدهند. پینگ تنها کسی است که صادق و وفادار بوده است، پس امپراتور خواهد بود.

اینگونه بود که پینگ یکی از بهترین امپراتوران این سرزمین شد. او همیشه به مردم خود اهمیت می داد و امپراتوری خود را عاقلانه مدیریت می کرد.

9. پروانه و نور شعله اثر لئوناردو داوینچی

این داستان منسوب به لئوناردو داوینچی هشدار می دهد که فریب آنچه را که در نگاه اول ما را مجذوب می کند نشوید، خوب به نظر می رسد. فریب می دهند. در این تمثیل، تجربه یک پروانه نماد کسانی است که جاه طلبی رانده می شوند و آنچه در اطرافشان است را نادیده می گیرند

یک پروانه زیبا در یک روز زیبای بهاری با خوشحالی پرواز می کرد.

—چه زیباست. روز امروز است!—فکر کرد در حالی که میدانی پر از رنگهای روشن را تحسین می کرد.

ناگهان در دوردست، شعله بزرگی را در کابینی دید. این آتش شمعی بود که با باد بازی می کرد

پروانه از رفتن و دیدن شعله از نزدیک تردیدی نداشت. ناگهان شادی او به بدبختی تبدیل شد، زیرا بال هایش شروع به سوختن کردند.

—چه اتفاقی برای من می افتد؟— پروانه فکر کرد.

حشره به بهترین شکل ممکن پرواز را از سر گرفت و او به نور برگشت تا ببیند چه اتفاقی می افتد. ناگهان، اوبالهایش کاملاً نابود شد و به شدت زخمی شد روی زمین

بالاخره پروانه در میان اشک به شعله گفت:

—عجب فریبنده! شما به همان اندازه جعلی هستید که زیبا هستید! فکر کردم در تو خوشبختی خواهم یافت و در عوض مرگ را یافتم.

10. گرگ زخمی و گوسفند، اثر ازوپ

ازوپ، یکی از مشهورترین افسانه نویسان یونان باستان، تعداد زیادی داستان با ماهیت اخلاقی را به یادگار گذاشت که بعدها توسط نویسندگان دیگر اقتباس شد.

این داستان با نقش آفرینی حیوانات، در مورد اعتماد نکردن به غریبه ها، حتی اگر به نظر می رسد قصد خوبی دارند، هشدار می دهد .

گرگی خسته و گرسنه وسط راه بود. او توسط چند سگ گاز گرفته شده بود و نمی توانست بلند شود.

گوسفندی در حال عبور بود، بنابراین گرگ تصمیم گرفت از او بخواهد که از نزدیکترین رودخانه برای او آب بیاورد:

—اگر گرگ گفت: "شما آب بیارید که بنوشید، من خودم به دنبال غذای خود می گردم." اخلاقی : همیشه هدف واقعی پیشنهادات ظاهراً بی گناه جنایتکاران را پیش بینی کنید.

همچنین ممکن است علاقه مند باشید: بهترین افسانه های ازوپ (توضیح و تحلیل شده)

یازده. دو دوست، نوشته ژان لافونتن

گاهی در زندگی ما تعجب می کنیم که دوستی واقعی چیست. این افسانه ژان

Melvin Henry

ملوین هنری یک نویسنده باتجربه و تحلیلگر فرهنگی است که به جزئیات روندها، هنجارها و ارزش های اجتماعی می پردازد. ملوین با نگاهی دقیق به جزئیات و مهارت های تحقیقاتی گسترده، دیدگاه های منحصر به فرد و روشنگری را در مورد پدیده های فرهنگی مختلف ارائه می دهد که زندگی افراد را به روش های پیچیده ای تحت تأثیر قرار می دهد. به عنوان یک مسافر مشتاق و ناظر فرهنگ های مختلف، کار او نشان دهنده درک عمیق و درک تنوع و پیچیدگی تجربیات انسانی است. نوشته ملوین چه در حال بررسی تأثیر فناوری بر پویایی اجتماعی باشد و چه در حال کاوش در تلاقی نژاد، جنسیت و قدرت باشد، نوشته‌های ملوین همیشه قابل تامل و از نظر فکری محرک است. ملوین از طریق وبلاگ خود فرهنگ تفسیر، تجزیه و تحلیل و توضیح داده شده است، هدف آن الهام بخشیدن به تفکر انتقادی و پرورش گفتگوهای معنادار در مورد نیروهایی است که جهان ما را شکل می دهند.